پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)
حسن
بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً
هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر
(ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشتو پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت
و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.
در
آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان
اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته هاى برادرى
دینى که در میان مسلمانان برقرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى
محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها
سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه
برجسته اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند.
پیشواى دوم، نه تنها از نظر
علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و
بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام
بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و
تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست
خالى برنمى گشت.
هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار
بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از
آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می
ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
«سیوطى»
در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل
انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و
بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
گفت: اتفاقاً گرفتارى من یکى از
همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن
حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار
به وى دادند.
حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:...هیچ
شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به
نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می جنگیدیم، ولى امروز بر
اثر کینه ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از
دست داده و زبان به شکوه گشوده اید. وقتى که به جنگ صفین روانه
می شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می داشتید، ولى امروز منافع خود
را بر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى
شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید...
فقیر
موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو
پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می خواهم؟
اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول
از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.
عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)
«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام
اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم
تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا
بخشید.» (5)
مناظرات
و احتجاج هاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و
طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن
شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(8)
حضرت مجتبى (ع) حتى پس از
انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت
شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه هاى صلح خود
و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره
به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(9)
بنابراین، همانگونه که
پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عده اى
قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب
رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر
آگاهى داشت، با درو اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ
تشخیص داد.
اجمالاً باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد،
بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست
به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام
تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره اى ندید، به گونه اى که هر کس
دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار می گرفت، چاره اى جز قبول صلح
نمی داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق
و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را
جداگانه مورد بررسى قرار می دهیم:
وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام
حسن (ع) و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم
فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست
آورده اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام
خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که
رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح،
این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و
سرزنش هاى دوستان کوته بین تمام شود؟
امام باقر (ع) به شخصى که بر
صلح امام حسن (ع) خرده می گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمی کرد
خطر بزرگى به دنبال داشت. (10)
در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین
موضوعى که به چشم می خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا
مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى
براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.
هیچ
شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به
نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می جنگیدیم، ولى امروز بر
اثر کینه ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از
دست داده و زبان به شکوه گشوده اید.
وقتى که به جنگ صفین
روانه می شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می داشتید، ولى امروز
منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته
بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.
عده
اى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده اى دیگر کسان خود
را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ریزند؛ و
گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را می خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما
سرپیچى می کنند!
معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از
انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه
خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم
و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و
رضایت شما را تأمین کنیم.
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى می خواهیم، ما می خواهیم زنده بمانیم! (11)
آیا
با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام (ع) با
دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر
متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می رفت خود خطرزا باشد،
هرگز امید پیروزى می رفت؟
بنابراین، کار امام حسن (ع) با «قیام» و
اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه
اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.
من به
این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى
براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا
کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها را امتحان کرده
ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به
تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر
به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(12)
آنگاه امام افزود:
اگر
یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می کردند، هرگز خلافت
را به معاویه واگذار نمی کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(13)
پس
از تقبل ظاهری تمام مفاد قراداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین
همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم
انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانی هایى از ناحیه رهبران دو طرف، در
حضور مردم، تایید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.
این
انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر
فراز منبر نشست و خطبه اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط
صلح تاکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:
«من
به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید!
چون می دانم که اینها را انجام می دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که
شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».
آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»
بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.
معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.
او
بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مومنان (ع) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه
زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار على (ع) فوق العاده تنگ ساخت،
شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به
قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت
به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و
کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می بردند.
علاوه بر این،
معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و
گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط
کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار
داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد.
«ابن ابى
الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنن، می نویسد: شیعیان در هر جا که بودند
به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از
شیعیان هستند، بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان
پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه اش را ویران
کردند.
شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به
دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده می شد! و عواقب سخت
ترى به دنبال داشت!
در اجراى این سیاست خشونت آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمومنان(ع) شمرده می شد.
معاویه
طى بخشنامه اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ
یک از شیعیان و خاندان على(ع) را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت:
«اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است،
اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!
این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.
شهادت
آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و
مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که
حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده
بود. هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت
معاویه موج می زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا
رسد! لذا دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ
با حکومت فاسد اموى به شمار می رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى
آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سید شهدای عالم حسین
بن علی (ع) رساند.
امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال
طول کشید, در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت، حتى
در خانه نیز در آرامش نبود.
سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک
معاویه به دست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در قبرستان بقیع واقع در
مدینه منوره به خاک سپرده شد.
امام حسن (ع) از بذل جان خود دریغ
نداشت، و امام حسین (ع) در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست،
حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت
رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!
2- کان
الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیره: سیدا، حلیما، ذاسکینة و وقار وحشمة،
جوادا، ممدوحا...(تاریخ الخلفا، ط 3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه.ق، ص
189/)
3- ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟
4- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه.ق، ج 43، ص 333.
5-
سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه.ق، ص 190 - ابن
واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه.ق، ج 2، ص 215
- سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق،
ص 196 - الشیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار) قاهره،
مکتبه المشهد الحسینى، ص 179.
6- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21.
7- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، 1382 ه.ق، ص 113.
8- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 144-150.
9- طبرسى، همان کتاب، ص 156.
10- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.
11-
ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص
13 و 14- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 406-
مجلسى، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 - سبط
ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص
199.
12- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه.ق، ج 44، ص 147 - طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضویة، ص 157.
13 - شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346.سایتiribلینک : عترت امام حسن مجتبی علیه السلام(زندگینامه،زیارتنامه، احادیث...)
همه چیز رو مرتب کردید نکنه چیزی سر جاش نباشه و خدایی نکرده گرد و غباری یه گوشه ایی جامونده باشه و تمیز نشده باشه پرده ها هم باید عوض بشه اگه مبلهای نشیمن هم باهاش ست بشه عالی میشه و ...
فکر کنم این روزها دغدغه فکری خیلی ها این مسائل باشه مخصوصا خانوم خونه البته خرید وسائل و این چیزها دیگه خانوم و آقا نداره
ولی خوبه تو این گیر رو دار آغاز سال نو که همه چیز نو میشه و گرد غبار از سرروی وسایل برداشته میشه یه گرد گیری هم از خونه دلمون بکنیم و یه غباری از افکارمون برداریم و یه سری عقایدمون رو نو کنیم .
خوبه تو این آغاز سال نو شخصیتمون رو هم نو کنیم رشد بدیم و زوائدش رو دور بریزیم و عادات و افکار و اعمال نو جاش بذاریم .
خوبه که تو ارتباطمون با خدا یه تجدید نظر کنیم و گیر کارمون رو پیدا کنیم ببینیم چطور میتونیم هرچی زودتر به قرب الهی برسیم و خداوند و بهتر بشناسیم تا بیش از پیش عاشقش باشیم
خداوند به همه ما کمک کنه که سال نو سال برامون سالی پر از برکت و مهربونی و پیشرفت و ترقی در اعمال نیک باشه
انشاالله سال جدید سال ظهور آقامون باشه
مهدوی و بهاری باشید و انشالله دلهاتون همیشه شاد باشه
التماس دعا خیر فراوان
یا علی
امسال ماه ربیع همزمان با بهار سال شمسی ست و بهار در بهار شده است
بعد از ماه غم محرم و غربت صفر این بهار میچسبه به شرطی که دلهامون رو در این دوماه در مجالس عزای حسینی پاک و گرد گیری کرده باشیم وبا بارون پر برکت چشمهامون دلهامون رو آبیاری کرده و بذر گل محبت اهل بیت رو در دلهامون کاشته باشیم تا با هوای پاک و زلال ربیع الاول و مخصوصا نسیم الهی میلاد نبی اکرم باور شود و گل محبت در دلمان شکوفا شود .
و عطر ایمان سراسر وجودمان رو سرمست کن .
حالا دیگه وقتشه که با دستهای نیازمون به سوی آسمون پل بزنیم و دلهامون رو روانه عرش خدا کنیم
ولی خدا کنه که تا سال دیگه این پل به همین استحکام باقی بمونه و حتی بهتر هم بشه و خدایی نکرده با طوفان گناه ازبین نبریمش
مهدوی باشید و در پناه حق
این عکس پایین هم هدیه من به شما همین امروز گرفتم
منابع مقاله:
امام رضا علیه السلام هشتمین امام شیعه اثنا عشری است و پیامبر(ص) نام وی را به صراحت ذکر فرموده: علی فرزند موسی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند حسین، فرزند علی، فرزند ابوطالب که درود خدا بر همه آنان باد.
کنیهاش ابوالحسن است.
برخی از لقبهایش عبارتند از رضا، صابر، زکی، ولی. . .
نقش انگشتریش: حسبی الله، یا به روایت دیگر ماشاء الله، لا قوة الا بالله.
زادگاهش در مدینه به سال 148 هجری بود. یعنی در همان سالی که جدش امام صادق(ع) در گذشت و این نظر بیشتر علما و تاریخ نویسان است. (1).
البته کسانی هم هستند که ولادت امام رضا(ع) را در سال 153 هجری دانستهاند، مانند: اربلی در کشف الغمه، ابن شهرآشوب در مناقب، صدوق در عیون الاخبار هر چند که کلامش چندان صریح نیست، مسعودی در اثبات الوصیه، ابن خلکان در وفیات الاعیان، ابن عبد الوهاب در عیون المعجزات، و یافعی در مرآة الجنان. . .
و نیز گفته شده که تاریخ تولد حضرت امام رضا(ع) سال 151 است. ولی به هر حال قول نخست از همه قویتر و مشهورتر است و دو قول اخیر طرفدار بسیار کمی دارد.
تاریخ وفات امام رضا(ع)، بنا به گفته علمای و مورخان بزرگ، سال 203 هجری در طوس بوده است.
پینوشتها:
(1) مانند: شیخ مفید در ارشاد، شبراوی در الاتحاف بحب الاشراف، کلینی در کافی، کفعمی در مصباح، شهید در دروس، طبرسی در اعلام الوری، فتال در روضة الواعظین، صدوق در علل الشرایع، تاج الدین محمد بن زهره در غایة الاختصار، ابن صباح مالکی در الفصول المهمة، اردبیلی، در جامع الرواة، مسعودی در مروج الذهب هر چند که در کلامش ابهامی است، ابو الفداء در تاریخ خود، گنجی شافعی در کفایة الطالب، ابن اثیر در کامل، ابن حجر در صواعقش، شبلنجی در نور الابصار، بغدادی در سبائک الذهب، ابن جوزی در تذکرة الخواص، ابن الوردی در تاریخ خود، که از تاریخ غفاری و نوبختی نیز نقل کرده. عتاب بن اسد نیز میگفت که گروهی از اهل مدینه را شنیده که همین مطلب را میگویند. غیر از این افراد، تعداد بسیاری دیگر نیز میباشند
لیست کل یادداشت های این وبلاگ